بخش 1
مهدی نوروزخانی: چندی قبل سریال مسیر انحرافی به کارگرانی بهرنگ توفیقی؛ در سیزده قسمت و پخش هر شبی روی آنتن شبکه سه سیما رفت که هزل سیاسی و همزمانی پخش آن با ایّام فاطمیه و دیگر مسائلی این سریال را برای سازندگان و بیشتر سیما پر حاشیه و جنجالی کرد.
سیناپس (خلاصه داستان) مسیر انحرافی روایت مسافران هواپیمایی است که به آفریقا پرواز دارد و در میان مسیر یکی از مسافران زن (پرستو گلستانی) که مخفیانه در تعقیب همسر سابق و شارلاتانش (فرزاد حسنی) است؛ با دیدن گرم گرفتن او با مهماندار هواپیما (بهنوش بختیاری) اسلحه میکشد؛ تیری به پای مهماندار میزند و فرود اضطراری برای خروج با همسر سابقش را درخواست میکند.
![]() |
پس از کش و قوسهایی که بین او و مسافران و کاپیتان پیش میآید تیری شلیک میشود و سبب سقوط هواپیما به منطقهای ناشناخته میشود. عارف (فرزاد حسنی) توسط عوامل پروفسور دیوانهای دزدیده و به نقطهای نامعلوم برده میشود که در آنجا پروفسور ادعا میکند سقوط هواپیما و دیگر حوادث نقشههای او بوده برای آنکه او به دنبال تشکیل ارتشی از نوابغ برای حکومت بر جهان است و عارف از این به بعد نماینده مخفیانه او و حاکم دیگر مسافران است.
مسافران دیگر هم پس از هوشیاری همدیگر را پیدا و در نماد یا تیپی از جامعه نقشی را پیشه میگیرند و در ولایت! عارف شارلاتان به زندگی اجتماعی میپردازند، در آخر هم پس از مشکلاتی اجتماعی مانند دزدی، انتخابات، مسکن، بیکاری و ... با دستگیر کردن پروفسور دیوانه که از ناامیدی قصد انفجار و نابودی همه مسافران را داشت با هلکوپتری که برای بردن پروفسور آمده همه نجات پیدا میکنند.
سوژه و دست مایه سقوط یک جامعه کوچکتر؛ و در ادامه ساختار و جامعهسازی آن اندک افراد جامعه و همینطور داشتن هدفی مشترک و مقدس یعنی نجات و آزادی؛ از آن دست مواردی است که در چند دهه اخیر بسیار کلیشهای و نخ نما شده است، زیرا قدمتش به دویست سال قبل و مکتب ادبی رمانتیسیزم فرانسه بر میگردد و بارها و بارها در این سدهها در مدیومهای مختلف از کتاب گرفته تا رادیو و سینما و حتی تئاتر مورد استفاده قرار گرفته است.
علت اصلی اینکه سریالی مانند lost که مسیر انحرافی، کاریکاتور و کپیای غیر برابر با اصل آن است آن گونه اقبال جهانی یافت؛ نباید توفیقش را از پی رنگ و سوژه دانست که مؤلفین مسیر انحرافی ناشیانه آن را کپی کردهاند بلکه علت اصلی محبوبیت lost را باید در نوع نمادگرایی و داستانهای فرعی و پرملات آن و شاهکار آفرینی در خلق سوسپانسهای (تعلیق) سینمایی به انضمام نگارش هوشمندانه و اجرای دقیق دانست که نه تنها این سوژه و دستمایه را از محاق کلیشه و ملال درآورد؛ حتّی جایگاهی ویژه و مرزبندی نوینی برایش به ارمغان آورده.
وسوسه ساخت lost ایرانی؛ چنان مؤلفان این سریال را مست و نابینا ساخته بود که فقط به همین کپیبرداری از پی رنگ و طرح داستانی کلیشهای اکتفا کردند و گستاخ و مغرور شده از این موقعیت به دست آمده هر گونه طعنه و کنایه سیاسی و اجتماعی مطبوع و مندرآوردی خودشان را به آن میخ کوب کردند؛ و هیچ حواسشان یا صادقانهتر هیچ سوادشان به این نرسیده که lost چه مضمون کثیف و ضد اسلامی دارد.
در lost جزیره نمادی از لیبرالیسم گرفته شده و هشداری میدهد در این باب که این عصر از تاریخ بشری جزء لیبرالیسم ملجاء و پناهی برای بشریت ندارد و علی رغم تمام شکستهایش به خصوص در اقتصاد و بنیانهای؛ بشریت چارهای دیگر ندارد و در صورت جدایی سرگشته و مغبون میشود و باقی ایدئولوژیها مثل اسلام و حتّی حرکات حقطلبانه و عدالتخواهانهای مثل همین بیداری اسلامی، کشک و دوغی بیش نیستند!
![]() |
حفرههای داستانی؛ شخصیتپردازی افلیج؛ روایت الکن؛ هزلهای سخیف و... در این سریال به حدی زیاد و اظهر و من الشمس است که با هر چشم غیرمصلحی! آنها را میتوان دید و هر گونه ارجاع و توضیح موردی و مصداقی از آنها طوماری بلند میسازد و همانند آن حیف و میل کردن بیتالمال این متن را هم به اسراف و کاغذ سوزی مبدل میسازد البته در این میان آنهایی هم که برای این سریال پای برگههای اداری را امضاء کردند، در ردیفهای اولیّه متهمین این جرم! فرهنگی قرار دارند و به غیر از پخش این هزل گونه در ایّام فاطمیه برای اسراف هم باید دفاعیه ارائه کنند.
.
برای عدم تکرار چنین مواردی در آینده هم پیشنهاد میشود همانند امیر نشینهای عرب که به دلیل نداشتن کارگردانها و برنامهسازان حرفهای؛ که حتی برای پخش فوتبالهای بیهویت و قلابیشان از سوئیچرهای خارجی استفاده میکنند و بخشی از درآمد صادرات نفت خود را به واردات متخصصان رسانهای میدهند؛ سیما هم (همانند فوتبال ضد فرهنگ خودمان که بازیکن خارجی وارد میکند) برای این قِسم کپی سازیها و... از نیروهای خارجی باید استفاده کند تا این میزان خطای تکنیکی و فنی برنامهها کم شود و دیگر رنگ موی یک کاراکتر (فرزاد حسنی در این سریال) در قسمت اوّل و آخر یکسان بماند! هر چه باشد خفّت واردات مستشار رسانهای! کمتر از حیف و میل سازی بیتالمال و اهانت خودی به خودی است.
در ارتباط با مسائل فرمی صادقانه باید اعتراف کرد که قسمت اول و دوم این مجموعه از سطح سیمایمان بسیار بالاتر بود و حتی برخی جلوههایویژه میدانی به کار رفته؛ چند پرده از سطح استاندارد سینمایمان هم بالاتر بود و آن گونه که اعلام شد در برخی از صحنههای هواپیما و فرودگاه تعداد هنروران بیشتر از چهار صد نفر بوده که همین امر همه را به حسرتی برد که چرا این مجموعه در نوروز پخش نشد تا عذاب برنامههای نوروزی کمتر شود؛ ولی در ادامه که گویا اصلاً متنی برایش وجود نداشته و با همان طرح چند صفحهای که با آن از سیما مجوز و ردیف بودجه گرفته؛ پلانهایش برداشته شده و از نورپردازی!! و تدوین گرفته تا دیالوگها و صحنهپردازی همه و همه بداهه بودند کسی باقی نماند که حرفش را پس گرفته نباشد.
به غیر از نمره بسیار عالی که جلوههای ویژه دو سه قسمت اول دریافت کرده؛ دومین مورد قابل تحسین این سریال معرفی و بازی خوب مجید واشقانی است که نوید یک بازیگر خوب را نه تنها برای تلویزیون که سینما را هم از آیندهای خبر میدهد.
![]() |
هر چند که بازیهای ناشیانه و مبتدی دیگر بازیگران در گل درشت شدن و به چشم آمدن او بسیار کمک کرده مثلا فرزاد حسنی به جای بازی کردن اجرای برنامه رادیویی هفت شنبه را ایفا کرده؛ شقایق دهقان همان سحرناز بدون لهجه بربره ارائه کرده، پوریا پورسرخ مثل همیشه فقط اندام و ژستهای ورزشکاریش را عرضه کرده و ... البته عزت الله مهرآوران و پرستو گلستانی به همراه چندی دیگر از بازیگران به دلیل ذات تئاتری که دارند اصلاً قادر به بد بازی کردن نیستند! و سابقه کاریشان در تئاتر سبب شده آنها در هر شرایطی و با هر متنی حداقل نمره قبولی را بگیرند.
فرم سریال یک ننگ و نه نقد!! دیگر هم بر ناصیه دارد و آن هم جغرافیای تعریف نشده و شخصیتپردازی نداشته آن است که بنا به مقتضیات داستانی و محتوایی این اثر به آن نیاز داشت و علی رغم تمام تلاش این متن در عدم قیاس مسیر انحرافی با سریال lost باید گفت که در سریال lost؛ جزیره علاوه بر تعریف جغرافیای خاصش که لوکیشن اصلی آن جزایر هاوایی بوده؛ در فصلهای اولیه پرداخت شخصیت جزیره در مرموزانه بودن بسیار عالی درآمده تا آنجا که در فصلهای آخرین شخصیتی جاندار و فاعلی هم گرفت.
اما در مسیر انحرافی تعریف محیط و جغرافیا، نه تنها شخصیتپردازی و جانبخشی مورد نیاز را ندارد، بلکه با تصویرگرفتن از درختان خشک و خزان زده و کوههای بیابانی و کلبههای بدقواره اصلاً اصول اولیّه زیباشناختی که رسالت اصلیش جذب مخاطب است را هم رعایت نکرده است.
بیماری این روزهای سینمایمان که نداشتن دغدغهها و مشکلات مخاطب هفتاد میلیونی و حتی عدم ارائه یک تصویر صحیح و کامل است؛ از ماه رمضان سال قبل به سیمایمان هم تسری یافته است.
زیرا مگر این نیست که اکثریت ملت این کشور در حال حاضر افرادی دیندار هستند و حتّی آن اقلیّت هم حداقل کاهلانی به دین محسوب میشوند!؟ پس چرا در سیما و موردیتر در این سریال که دیگر به صورت مستقیم از جامعه یک لوله آزمایشگاهی را با نمونه گرفتن، مورد نمایش و مداقه قرار داده و حتّی عقاید شخصی و من در آوردی به آن تزریق کرده، حتی یک شأن و خصیصهای جزئی از مذهب رسمی کشور در آن تصویر نشده!
در اینجا صحبت از نماز جماعت و عبادات جمعی و چه و چه و حتّی جداسازی زن و مرد با پردهای نیست؛ از واژه جزئیترین استفاده شد مثلاً یک «یا علی گفتن» که برای خیلیها حتّی افراد غیرمذهبی گاهی تکیه کلامی به شمار میرود؛ و حتی یک زن که فقط با حجاب چادر باشد و ... دیده نمیشود زیرا در اینجا دیگر نه از واجبات ایدئولوژیک بلکه از الزامات دراماتیک شمرده میشود.
به هر حال در آخر باید گفت به سادگی میتوان تشخیص داد که بیماریهای سینمای مستعد و با قدمت مان به سیما هم سرایت کرده و هر چه زودتر باید تجویزی برای هردویشان نوشت.
نظرات شما عزیزان: